جدول جو
جدول جو

معنی گت دره - جستجوی لغت در جدول جو

گت دره
دره ای در منطقه هزار جریب شهرستان بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مِ یَ)
ده کوچکی است از دهستان قلعه عسکر بخش مشیز شهرستان سیرجان. واقع در 61 هزارگزی جنوب خاوری مشیز و 4 هزارگزی خاور راه مالرو رابر به لاله زار. سکنۀ آن 8 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گُ گُ)
دهی است از دهستان آجرلو از بخش مرکزی شهرستان مراغه که در 46هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 14هزارگزی خاور راه شوسۀ صائین دژ به میاندوآب واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 10 تن است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و بزرک و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ دَ رَ / رِ)
یک در. یک دری. که دارای یک در است:
او بدین یک درۀ خویش تکلف نکند
تو بدین ششدرۀ خویش تکلف منمای.
خاقانی.
و رجوع به یک دری شود
لغت نامه دهخدا
(لَ تِ دَ رَ)
نام ده کوچکی است جزء دهستان مشک آباد بخش فرمهین شهرستان اراک، واقع در 82هزارگزی جنوب خاوری فرمهین و 18هزارگزی راه عمومی. دارای پنجاه تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(گی وَ)
دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان. واقع در 14هزارگزی جنوب رزن و 6 هزارگزی خاور رزن به همدان. محلی جلگه و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 375 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات، حبوب، صیفی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی است جزء ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان، واقع در 24 هزارگزی شمال باختری ابهر و 6 هزارگزی شوسۀ زنجان به قزوین. کوهستانی سردسیر، دارای 348 تن سکنه. آب آن از رود خانه محلی و چشمه. محصول آنجا غلات، انگور، قیسی، بادام. شغل اهالی زراعت است. در روی کوههای شمال. آبادی در محلی موسوم بحوض آثارمخروبۀ ساختمان های قدیمی از قبیل برج قلعه و حمام و غیره که با آجر و ساروج بنا شده دیده میشود. راه آن مالرو و از قهوه خانه نصرآباد در فصل خشکی اتومبیل میتوان برد مزارع گونش خانی، یورد، زرشکلی کیف بلاغی جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(گَ تِ)
دهی جزء دهستان بالا بخش طالقان شهرستان تهران، در 29هزارگزی خاور شهرک، سر راه عمومی ومالرو طالقان به شاه پل. کوهستانی، سردسیری و سکنۀ آن 766 تن است. آب آن از رود خانه گرآب و درۀ کهارکوه. محصول آن غلات، سیب زمینی، بنشن و قلمستان. شغل اهالی زراعت و گله داری، و عده ای برای تأمین معاش به تهران و مازندران میروند. صنایع دستی زنان مختصر کرباس، گلیم، جاجیم و شال بافی است. در جنوب ده روی کوه های میرابشم آثار ابنیه قدیم به نام قلعه دختر دیده میشود. مزارع روبار، سیکان رود، ممه رود جزء این ده است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ رِ)
دهی است از دهستان سکمن آباد بخش حومه شهرستان خوی، واقع در چهل هزاروپانصدگزی شمال باختری خوی و سه هزاروپانصدگزی جنوب باختری شوسۀ خوی به سیه چشمه. منطقه ای است کوهستانی و سردسیر سالم و دارای 2490 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه و قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و حبوبات شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی است و از راه ارابه رو میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ رَ)
دهی است از دهستان زردلان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 57000گزی جنوب خاوری کرمانشاه و 15000گزی سراب به فیروزآباد. هوای آن سرد و دارای 80 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری می باشد و در آنجا زغال وهیزم تهیه میشود. راه آن مالرو است و ساکنان از طایفۀ بالاوند هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی از دهستان خرق حومه بخش شهرستان قوچان. واقع در 40هزارگزی جنوب باختری قوچان. کوهستانی و هوای آن سردسیر و سکنۀ آن 193 تن است. آب آن از چشمه وقنات تأمین میشود. و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان واقع در 10500گزی خاور کوزران، کنار راه فرعی کوزران به کرمانشاه. هوای آن سرد و دارای 100 تن سکنه است. آب آن از سراب سرمستی و محصول آن غلات، حبوبات، دیم و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گُ قَ عَ / عِ)
دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه شهرستان سنندج که در 36هزارگزی شمال خاوری سنندج و 5هزارگزی شمال خاوری ناوگران واقع شده است. هوای آن سرد و سکنۀ آن 285 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری وصنایع دستی آنان گلیم، قالیچه و جاجیم بافی است. راه آن مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایرن ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ رَ)
دهی است از دهستان کلیبر بخش شهرستان اهر واقع در7هزارگزی جنوب کلیبر و 4هزارگزی راه شوسۀ اهر به کلیبر. هوای آن معتدل و دارای 165 تن سکنه است. آب آن از دو رشته چشمه و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان فرش و گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گَ زَ کَ)
دهی است از دهستان حسین آباد بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج، واقع در 21 هزارگزی شمال خاوری سنندج و 6 هزارگزی شمال کوله هرد. هوای آن سرد و دارای 160 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات، حبوبات، لبنیات و شغل اهالی زراعت، گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(سِ / سُ / سَ دَ رَ / رِ)
بازی است مر عربان را. (منتهی الارب). خط مستدیر یلعب به الصبیان یسمونها الرمی و فی الصحاح فارسیتها سدره. (از تاج العروس ذیل کلمه طین و متن اللغه). رجوع به سدر در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ رِ)
دهی از دهستان فریم بخش دودانگۀ شهرستان ساری. سکنۀ آن 220 تن. آب آنجا از رود خانه پاجی. محصول عمده آنجا برنج و غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کُ سَ)
دهی از دهستان دشت سر است که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 435 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(قُقَ عَ)
ده کوچکی است از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار، واقع در 25هزارگزی شمال خاوری بیجار و کنار رود خانه قزل اوزان. سکنۀ آن 30 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ رِ)
دهی از دهستان طارم علیاست که در بخش سیردان شهرستان زنجان واقع است و 238 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(چَ دَ رِ)
دهی است جزء دهستان سلطانیه، بخش حومه شهرستان زنجان که در 54هزارگزی زنجان و 3هزارگزی راه سلطانیه به قیدار واقع شده. کوهستانی و سردسیر است و 209 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه و چشمه، محصولش غلات، بنشن، انگور و میوه، شغل اهالی زراعت و بافتن قالیچه، جاجیم و گلیم و راهش اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(بِ دَ رِ)
دهی است از دهستان قره باشلو بخش چاپشلو شهرستان دره گز. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و بنشن است. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فر دره
تصویر فر دره
چوب بزرگ گنده ای که در پس در سرای نهند تا گشوده نگردد
فرهنگ لغت هوشیار
دیگ بزرگ
فرهنگ گویش مازندرانی
شلاق قطور از پارچه ی تابیده شده، شلاث ترتیب داده شده از
فرهنگ گویش مازندرانی
کاسه ی بزرگ گلی
فرهنگ گویش مازندرانی
دره ای در منطقه هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
چله ی بزرگ، چهل روز اول زمستان
فرهنگ گویش مازندرانی
راه شیب دار از بالا به پایین
فرهنگ گویش مازندرانی
دور زدن بی هدف، رفت و آمد و بی هدف
فرهنگ گویش مازندرانی
دره ای که در کنار دژی در حومه آلاشت واقع است، از توابع دهستان
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مکانی در حوزه خانقاه پی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در اطراف تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در روستای میان رستاق شهرستان کتول
فرهنگ گویش مازندرانی
نام روستایی از دراز کلای بابل، از توابع بابل کنار بابل
فرهنگ گویش مازندرانی